شب من دام خورشید است گوئی زلف یار است این
شب من دام خورشید است گوئی زلف یار است این
شب من دام خورشید است گوئی زلف یار است این
شب من دام خورشید است گوئی زلف یار است این
شب من دام خورشید است گوئی زلف یار است این
شب من دام خورشید است گوئی زلف یار است این
شب من دام خورشید است گوئی زلف یار است این
شب است این یا غلط کردم که عید روزگار است این
شب است این یا غلط کردم که عید روزگار است این
شب است این یا غلط کردم که عید روزگار است این
شب است این یا غلط کردم که عید روزگار است این
شب است این یا غلط کردم که عید روزگار است این
شب است این یا غلط کردم که عید روزگار است این
شب است این یا غلط کردم که عید روزگار است این
اگر ناف بهشت از شب تهی ماند آن نمی دانم
اگر ناف بهشت از شب تهی ماند آن نمی دانم
اگر ناف بهشت از شب تهی ماند آن نمی دانم
اگر ناف بهشت از شب تهی ماند آن نمی دانم
اگر ناف بهشت از شب تهی ماند آن نمی دانم
اگر ناف بهشت از شب تهی ماند آن نمی دانم
اگر ناف بهشت از شب تهی ماند آن نمی دانم
مرا در ناف شب دانم بهشتی آشکار است این
مرا در ناف شب دانم بهشتی آشکار است این
مرا در ناف شب دانم بهشتی آشکار است این
مرا در ناف شب دانم بهشتی آشکار است این
مرا در ناف شب دانم بهشتی آشکار است این
مرا در ناف شب دانم بهشتی آشکار است این
مرا در ناف شب دانم بهشتی آشکار است این
سرشک من به رقص افتاد بر نطع زر از شادی
سرشک من به رقص افتاد بر نطع زر از شادی
سرشک من به رقص افتاد بر نطع زر از شادی
سرشک من به رقص افتاد بر نطع زر از شادی
سرشک من به رقص افتاد بر نطع زر از شادی
سرشک من به رقص افتاد بر نطع زر از شادی
سرشک من به رقص افتاد بر نطع زر از شادی
چو جانم در سماع آمد که یارب وصل یار است این
چو جانم در سماع آمد که یارب وصل یار است این
چو جانم در سماع آمد که یارب وصل یار است این
چو جانم در سماع آمد که یارب وصل یار است این
چو جانم در سماع آمد که یارب وصل یار است این
چو جانم در سماع آمد که یارب وصل یار است این
چو جانم در سماع آمد که یارب وصل یار است این
قرارم شد ز هفت اندام گوهر هفت ناکرده
قرارم شد ز هفت اندام گوهر هفت ناکرده
قرارم شد ز هفت اندام گوهر هفت ناکرده
قرارم شد ز هفت اندام گوهر هفت ناکرده
قرارم شد ز هفت اندام گوهر هفت ناکرده
قرارم شد ز هفت اندام گوهر هفت ناکرده
قرارم شد ز هفت اندام گوهر هفت ناکرده
ز هفتم پرده رخ بنمود گوئی نوبهار است این
ز هفتم پرده رخ بنمود گوئی نوبهار است این
ز هفتم پرده رخ بنمود گوئی نوبهار است این
ز هفتم پرده رخ بنمود گوئی نوبهار است این
ز هفتم پرده رخ بنمود گوئی نوبهار است این
ز هفتم پرده رخ بنمود گوئی نوبهار است این
ز هفتم پرده رخ بنمود گوئی نوبهار است این
چو من در پایش افتادم چو خلخال زرش گفتا
چو من در پایش افتادم چو خلخال زرش گفتا
چو من در پایش افتادم چو خلخال زرش گفتا
چو من در پایش افتادم چو خلخال زرش گفتا
چو من در پایش افتادم چو خلخال زرش گفتا
چو من در پایش افتادم چو خلخال زرش گفتا
چو من در پایش افتادم چو خلخال زرش گفتا
که چون خلخال ما هم زرد و هم نالان و زار است این
که چون خلخال ما هم زرد و هم نالان و زار است این
که چون خلخال ما هم زرد و هم نالان و زار است این
که چون خلخال ما هم زرد و هم نالان و زار است این
که چون خلخال ما هم زرد و هم نالان و زار است این
که چون خلخال ما هم زرد و هم نالان و زار است این
که چون خلخال ما هم زرد و هم نالان و زار است این
بخستم نیم دینارش به گاز از بی خودی یعنی
بخستم نیم دینارش به گاز از بی خودی یعنی
بخستم نیم دینارش به گاز از بی خودی یعنی
بخستم نیم دینارش به گاز از بی خودی یعنی
بخستم نیم دینارش به گاز از بی خودی یعنی
بخستم نیم دینارش به گاز از بی خودی یعنی
بخستم نیم دینارش به گاز از بی خودی یعنی
که گر جم را نگین است آن نگینش را نگار است این
که گر جم را نگین است آن نگینش را نگار است این
که گر جم را نگین است آن نگینش را نگار است این
که گر جم را نگین است آن نگینش را نگار است این
که گر جم را نگین است آن نگینش را نگار است این
که گر جم را نگین است آن نگینش را نگار است این
که گر جم را نگین است آن نگینش را نگار است این
ز بس از زخم دندانم برآمد آبله ش بر لب
ز بس از زخم دندانم برآمد آبله ش بر لب
ز بس از زخم دندانم برآمد آبله ش بر لب
ز بس از زخم دندانم برآمد آبله ش بر لب
ز بس از زخم دندانم برآمد آبله ش بر لب
ز بس از زخم دندانم برآمد آبله ش بر لب
ز بس از زخم دندانم برآمد آبله ش بر لب
رقیبش گفت پندارم لب تبخاله دار است این
رقیبش گفت پندارم لب تبخاله دار است این
رقیبش گفت پندارم لب تبخاله دار است این
رقیبش گفت پندارم لب تبخاله دار است این
رقیبش گفت پندارم لب تبخاله دار است این
رقیبش گفت پندارم لب تبخاله دار است این
رقیبش گفت پندارم لب تبخاله دار است این
لبش زنهار می کرد از لبم گفتم معاذ الله
لبش زنهار می کرد از لبم گفتم معاذ الله
لبش زنهار می کرد از لبم گفتم معاذ الله
لبش زنهار می کرد از لبم گفتم معاذ الله
لبش زنهار می کرد از لبم گفتم معاذ الله
لبش زنهار می کرد از لبم گفتم معاذ الله
لبش زنهار می کرد از لبم گفتم معاذ الله
قصاص خون همی خواهم چه جای زینهار است این
قصاص خون همی خواهم چه جای زینهار است این
قصاص خون همی خواهم چه جای زینهار است این
قصاص خون همی خواهم چه جای زینهار است این
قصاص خون همی خواهم چه جای زینهار است این
قصاص خون همی خواهم چه جای زینهار است این
قصاص خون همی خواهم چه جای زینهار است این
حلی چون آفتاب و حله چون صبح از برافکنده
حلی چون آفتاب و حله چون صبح از برافکنده
حلی چون آفتاب و حله چون صبح از برافکنده
حلی چون آفتاب و حله چون صبح از برافکنده
حلی چون آفتاب و حله چون صبح از برافکنده
حلی چون آفتاب و حله چون صبح از برافکنده
حلی چون آفتاب و حله چون صبح از برافکنده
گرفتم در برش گفتم که ماهم در کنار است این
گرفتم در برش گفتم که ماهم در کنار است این
گرفتم در برش گفتم که ماهم در کنار است این
گرفتم در برش گفتم که ماهم در کنار است این
گرفتم در برش گفتم که ماهم در کنار است این
گرفتم در برش گفتم که ماهم در کنار است این
گرفتم در برش گفتم که ماهم در کنار است این
رقیب آمد که بیرونش کنم مژگان بر ابرو زد
رقیب آمد که بیرونش کنم مژگان بر ابرو زد
رقیب آمد که بیرونش کنم مژگان بر ابرو زد
رقیب آمد که بیرونش کنم مژگان بر ابرو زد
رقیب آمد که بیرونش کنم مژگان بر ابرو زد
رقیب آمد که بیرونش کنم مژگان بر ابرو زد
رقیب آمد که بیرونش کنم مژگان بر ابرو زد
که این مایه ندانی تو که ما را یار غار است این
که این مایه ندانی تو که ما را یار غار است این
که این مایه ندانی تو که ما را یار غار است این
که این مایه ندانی تو که ما را یار غار است این
که این مایه ندانی تو که ما را یار غار است این
که این مایه ندانی تو که ما را یار غار است این
که این مایه ندانی تو که ما را یار غار است این
جهان را یادگاری نیست به ز اشعار خاقانی
جهان را یادگاری نیست به ز اشعار خاقانی
جهان را یادگاری نیست به ز اشعار خاقانی
جهان را یادگاری نیست به ز اشعار خاقانی
جهان را یادگاری نیست به ز اشعار خاقانی
جهان را یادگاری نیست به ز اشعار خاقانی
جهان را یادگاری نیست به ز اشعار خاقانی
به فر خسرو عادل نکوتر یادگار این
به فر خسرو عادل نکوتر یادگار این
به فر خسرو عادل نکوتر یادگار این
به فر خسرو عادل نکوتر یادگار این
به فر خسرو عادل نکوتر یادگار این
به فر خسرو عادل نکوتر یادگار این
به فر خسرو عادل نکوتر یادگار این